- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا نمک پرورهام بر خوان احسانت حسن من مسلـمانم! مسلـمان مسلـمانت حسن دست و دل باز مدینه! دست خالی آمدم دست خالی من است و لطف دستانت حسن مرد شامی که به تو پیش بقیه فحش داد در مدینه چند روزی بود مهمانت حسن منجـذام نفـس دارم! دیـدن من هم بـیا! هم غذا شو با گدا! دستم بدامانت حسن کوری بدخـواه تو فـریاد مستی میزنم یا مُعـز المـؤمنین جانم بقـربانت حسن! خانهام را میفروشم خرج صحنت میکنم هرچه دارم نذر گنبد نذر ایوانت حسن صحن و گلدسته نه اصلا! بیشتر سوزد دلم میرود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن کی میآید صحن قاسم بر روی ما وا شود؟! چشم ما را پر کـند آئیـنه بنـدانت حسن زخمپایت از خودی و زخم قلبت از خودی آشنایانت چه میخوایند از جانت حسن؟!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت امام حسن مجتبی علیهم السلام
غـارت زده منـم که کـنـارت نشـسـتهام غارت زده منم که ز داغـت شکـسـتهام غـارت زده مـنـم کـه غـم یــار دیــدهام هــفــتــاد تـیـر از بـدن تـو کـشــیــدهام غارت زده منـم که تو را خـاک میکنم تـابـوت را ز خـون تـنت پـاک میکـنم غارت زده منم که ز کف داده صبر را با دست خـویش کـنده برای تو قـبر را غـارت زده منـم چه کـنـم با جـنـازهات ای وای ریخـته به زمین خون تازهات غــارت زده مــنـم کـه ز داغ بــرادرم خون گریه میکنم که چنین رفته از برم من را به داغ قـتل تو غـارت نمودهاند نه کـربلا و کـوفـه نه در شـام دلـبـرم! داغی که رفتن تو روی سینهام گذاشت والله هـست سخـت تر از غـارت حـرم تشیـیع روز با من و تو سازگار نیست تا شب تو را به جانب قـبرت نـمیبرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نه فقط ثروت خود را نه، که حاتم گونه شد کـریم آن که کرم داشـته خاتم گونه شد کریم آن که به عالم اثرش را بخشید حـیدری مـسلک و پیـغـمبر اکـرم گونه به تمـاشای تو آن گونه پُر از شوقم که گـونـهام پُـر شده از گـریـۀ شبـنـم گونه مجـتـبایی؟ حـسنی؟ یا که کـریم اللهی؟! ای خــدا ســانِ مــلـک زادۀ آدم گـونـه گوش که جای خودش سُرخ تر از سُرخ شود بیگُـمان از اثـر سـیـلـی مُحکـم، گـونه تحت تاثیر از این ضربه پریشان بشود هم که چشم و مُژه هم دست و سر و هم گونه ربط دارد به تو و عشق تو در باب حسین این که شد ماه صـفـر نیز مُحـرَم گونه
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
آنکه دارد به دلـش غـصۀ بـسیار، منم سـاکـن غــمـکـدۀ مــاتــم دلــدار، مـنـم همۀ شهـر، سر سفـرۀ من نان خوردند ولی انگار به یک شهر، بدهکـار، منم آنکه بـاران شده شـرمـنـدۀ بـاریـدن او شب به شب بارش چشمش شده رگبار، منم آنکه یک عمر، شبش سر شده با کابوسی که در آن مـادرِ او میشـود آزار، منم وسـط کـوچۀ غـم خـانه خـرابم کـردند آنکه دنـیا شده روی سـرش آوار، منـم مـقـتل اصـلی من در وسـط آتـش بـود آنکه جـان داده مـیان در و دیوار، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سیـنۀ سوخـته از سـرخی مسـمار، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیـلی رخش انگـار، منم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نشستم گوشهای از سفره همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اولین گوهر ارزنـدۀ زهـرا حسن است دومین حـجـت خـلاق تـوانا حسن است شهریاری که در آن دوره نبود همتایش گفته میشد همه جا ماه دلآرا حسن است
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
بیا خواهر که از کارم گره دست اجل وا کرد برادر عَزم دیدار بهشت روی زهرا کرد فضای دل ز درد و غصه و زخم زبان پُر بود در این خانه چگونه زَهر جای خویش پیدا کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای دو جهـانت فـدا یا حـسن بن عـلی مـظـهـر صبـر خـدا یا حسن بن علی حای تو حُـسن ازل سیـن تو سـرّ ابـد نـون تو نـور الهـدی یا حسن بن علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زهـری پـلیـد بر جگـرش کـارگر شده آقـای غـصهها نـفـسـش مخـتـصر شده خواهر رسید و فاجعه را در نظاره شد از شعـلههای خون لبش در شراره شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کینهٔ جنگِ جمل تاب و توانت را گرفت جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت در هـمان ثـانـیـههـای اوّل افـطـار بـود زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت حجره شد مقتل برایت! سوخت سر تا پای تو تشت را آورد زینب؛ خون دهانت را گرفت پاره پاره از جگر میریخت و با لرزشِ دستهایش؛ لرزشِ در بازوانت را گرفت خون به خوردِ شال سبزت رفت و تار و پودِ آن ضجّه زد! افتاد دستِ مهربانت را گرفت روزه بودی سهم لبهایت به جای آب شد آهِ جانسوزی که عمقِ استخوانت را گرفت یارِ خانه مـار شد در آسـتـینت عـاقـبت زهرِ خود را ریخت! نور از دیدگانت را گرفت زهر در ظاهر! ولیکن در حقیقت سالها لحظه لحظه ماجرای کوچه، جانت را گرفت!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سفـرهدارِ همۀ عالـمِ اِمکان حسن است جان حسینِ بنِ علی باشد و جانان حسن است اَیُّـهَــاالــنّــاس بـدانــیــد غــلامَــم آری اَیُّهَاالنّاس بگوئید که سلطان حسن است صلـحِ او بوده سـبب سازِ قـیـامِ ارباب کربلا با سند و مَدرک و برهان حسن است شصت شب گریهکُنِ روضۀ عطشان شدهایم تا بفهمیم در این سلسله باران حسن است ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم بوده در کرب و بلا شاه اگر تـشنۀ آب تن به خاک است و سری خورده به رویِ نِی تاب با همه بیکسی و غربت و داغی که چِشید همسری داشت حسین بنِ علی مثلِ رباب قـاتـلِ جـانِ تو شـد مَـحـرمِ کـاشانـۀ تو خانه را بر سرِ تو مَحرمِ تو کرده خراب سوختی در تب و زینب که سراغت آمد باز شد روضۀ سنگینِ سر و بزمِ شراب ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم پیشِ چشمِ تو به لب چوب زند دشمنِ دین میخورد طفلِ حرم با لگدِ کـینه زمین خـبـری شد اگر از تـیر و تنِ تـابـوتم! یـاد کن از عَـلَـم و گـل پـسـرِ اُمِّ بـنـیـن تیـرها میرسد و مشک بغـل میگـیرد علقمه فاطمه را کرده عزادار و حزین اسمِ عـبّاس که آمد بـویِ یـاسی پیـچـید داغـدارِ دو عمو شد قـمـرِ پـردهنـشـین ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اى زمین و آسـمانها سوگـوار غربتت آفـتـاب آسـمـان، سـنـگ مـزار غـربـتت یک بقیع اندوه و ماتم یک مدینه اشک و خون سینههامان یک به یک آئینه دار غربتت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر قدر که میخواست گدا، شاه کرم داشت آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت دلخـوش به نفـسهای مسیحـایی او بود شبهای مدینه که فقط غربت و دم داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
طومار جان جنّ و بشر پاره پاره گشت قرآن به چشم اهل نظر، پاره پاره گشت بیپـرده چون به شرّ گـروهی بـشرنما صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت شرزد شبی شراره ظلمت به قلب نـور دل از سپیده، وقت سحر پاره پاره گشت آبی به جای رفـع عـطش ریخت آتشی بر دل، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت از قـلب کلّ هـستی و از پـیکـر وجـود آتش گرفت جان و جگر پاره پاره گشت دردا که از سپهر بنیهاشم، آن که بود یک مه دو جا به ماه صفر، پاره پاره گشت یک جا به زهر فتنه و یک جا به تیر کین یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت قلبی که بود در اثر زهـر، چاک چاک با تیـر کـیـنه بار دگـر پاره پاره گـشت در پیش چشم آن همه اختر، چنان شهاب بارید تیر شب که قـمر پاره پاره گشت بـاران تیـر بر کـفـن و بر بدن نشـست جیب صدف درید و گهر پاره پاره گشت ای دل دگر مجو هـنر حُـسن، بیحَسَن شـیـرازه کـتاب هـنر پـاره پـاره گـشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شد از غـم دو طـشت، دلـم پُر ز خـون خونِ جگرم مدام فـرو ریزم از عـیون در حیرتم به زینب مضطر چهها گذشت آن دم که اوفتاد نگاهش برآن دو طشت یک طشت را ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید درآن رأس پرُ ز خون یک طـشت را بدیـد پُـر از پـارۀ جگـر یک طشت را بدید درآن رأسِ چون قمر برخاست چون ز تاب عطش مجتبی ز خواب برداشت کوزه را که بنوشد دوجرعه آب آبش به کام رفت و دلش پُر شراره شد از زهـر اشـقـیا جگـرش پاره پـاره شد از آه وناله، خـون دل اهل جهـان نمود طـشتی طلب ز زینب قامت کمان نمود آن طشت، پُر ز خونِ دلِ دردناک کرد زینب بدید و از غم او جامه چاک کرد طشت دگر که زینب از آن گشت بیسکون در شـهـر شـام بـود به بـزمِ یـزیـد دون آن دم که رأس پاک شهـنشاه بحر و بر آغاز کرد خـواندن قـرآن به طشت زر برداشت چوبِ کینه یزید از ره غضب کـرد آشـنا به لـعـلِ لبِ شاه تـشـنـه لـب زینب به ناله گفت که ای بیحـیا! مزن چوب جفا به بوسه گه مصطـفی مزن! دارد صغیر تا به صف محشر، شور و شین گاه از غـم حـسن، گهی از مـاتم حسین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
از همان روزی که گفتم یا حسین، گفتم حسن یاحـسین را یادمـان دادند با جـانم حسن نیست جزاین هر کجا که میشود روضه به پا میدهد دم فاطمه و میزند پـرچم حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
میخورد خون جگر با یاد داغ کوچهها بر غـم دیرین او زهـر هـلاهل شد دوا سالها لعن پدر را روی منـبرها شـنید کس تـسلایش نـداد از نالـههای بیصدا در میان خانۀ خود شد غریب و بیپناه دل بسـوزد قـاتـلی در خـانه دارد آشـنا شرم دارم که بگویم در جواب هر سلام میشنید از هر غـریب و آشنایی ناسزا بوی عطر یاس زهرا میدهد هرشب حسن خون بگرید بر مزار بینشانش در خفا چادر خاکی زده زخمی گران بر غیرتش آن زمانی که برای مادر خود شد عصا تیرها تابوت و تن را در دل هم دوختند کاش میشد سهم جسمت قطعهای از بوریا میزنیم بر تربت بیصحن تو روزی ضریح طرحِ شش گوشی شبیه گنبد کرب وبلا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
لالهای بود که با داغ جگر سوخته بود آتـشی در دل سـودا زده افـروخـته بود راز دل را همه با همسر خود میگویند حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش سخـاوت لقـمهای از سادگی سفـرۀ نانش کسی که سـایۀ او مـایۀ آرامـش دنیاست دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح اینگونه میبیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟ امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت چه رنجی میکشید از دوستان سُستپیمانش زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِـزّالمـؤمنین بود و نفـهـمیـدند یارانش کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش چگونه گوشهای بنشیند و سر در گریبانش... چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمیدانم چه راز سینهسوزی بوده مهمانش! به روی دستهای آل طاها باز تابوتیست مـبادا زخـم بردارد مـبادا تیـربارانش... اگرچه تلختر از زهر بوده زندگی امروز ولی فردا عسل میریزد از کام جوانانش خیالت جمع سردار جمل! تنها نمیمانی به زودی کربلا از راه میآید که طوفانش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مرا سَریست که اُفتاده زیرِ پای حسن به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن هـزار حـاتـمِ طـائـی شـود گـدای درش هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن دو دست داده خـداوند تا که سیـنـه زنم یکی بـرای حـسین و یکی برای حـسن حـسین روضـۀ هر روزۀ حَـسَـن بـوده تـمـامِ زنـدگیام نـذرِ روضههای حسن به ساحَـتَـش هـمهجا احـتـرام بـاید کرد حسین خاسته از جای خود به پای حسن غروبِ هفتمِ ماهِ صفر جگـرسوز است نوای حضرتِ زهـرا به کربلای حسن
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد روضه خوانی میکنم هر روز و شب در خلوتم روضۀ سنگین مادر حنجرم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رُخش دارد ضرر باد گلـبرگ گُـلِ پیـغـمـبرم را زخم کرد سـالها گـریان داغ ضربتِ آن سـیـلیام ضربهای محکم که رویِ مادرم را زخم کرد آتشِ این زهر آبی رویِ آتش بوده است آتشی دیگر دلِ شعـلهورم را زخـم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود
: امتیاز
|